منم میتونم برای تو بنویسم

متن های عاشقانه

منم میتونم برای تو بنویسم

متن های عاشقانه

روشن و زنده

نفس روشن و زنده

تپنده در روح سرد مزاج

و گم گشته در واهه های زمانه

به انسجار اشراق دور

در نزدیک ترین وادی ها

به رهایی از یک لحظه

که وابستگی قدومش بود

مثل تپش

جریان جاری خون در رگها

و منظم بود

همچون ضربان نبض

می رفت

به سویی در آن دوردستها

به جایی

          که اینجا نبود

به رسیدن می اندیشید و به هدفش

و تنها هم سفرش

سایه همیشه همراهش

مثل خود او بود

نه بیشتر ونه کمتر

در پیچ هر گذر و کوی

                     در هر سراشیبی و سر فرازی

در هر مکانی با او بود

اما هرگز او نبود.

آن نفس روشن و زنده

بود

    جاری بود

               رها بود

نه با باد بود

و نه با هر چیز دیگر

او بود

      اما خود بود

            خود بودو خود بود

و من هرگز او نشدم

که با او بودم .

و او هیچکس نبود .

              هیچکس نبود .

                         نبود .

 

نظرات 1 + ارسال نظر
ساحر چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 01:08 ب.ظ http://x-wolf.blogsky.com

دیگر این پنجره بگشاى که من‎/به ستوه آمدم از این شب تنگ.‎/دیرگاهى است که در خانه همسایه من خوانده خروس.‎/وین شب تلخ عبوس‎/مى فشارد به دلم پاى درنگ
دیرگاهى است که من در دل این شام سیاه‎/،پشت این پنجره بیدار و خموش‎/،مانده ام چشم به راه.‎/همه چشم و همه گوش.‎/مست آن بانگ دلاویز که مى آید نرم‎/محو آن اختر شبتاب که مى سوزد گرم‎/مات این پرده شبگیر که مى بازد رنگ.‎/آرى این پنجره بگشاى که صبح‎/مى درخشد پس این پرده تار.‎/مى رسد از دل خونین سحر بانگ خروس.‎/وز رخ آینه ام مى سترد زنگ فسوس‎/بوسه مهر که در چشم من افشانده شرار‎/خنده روز که با اشک من آمیخته رنگ...
روز خوش mr.wolf

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد