منم میتونم برای تو بنویسم

متن های عاشقانه

منم میتونم برای تو بنویسم

متن های عاشقانه

عکس های سوخته

      عکسهای سوخته

      شعر از: پونه

      چرا نگفته بودی

      که خاطره‌ها را با خودت خواهی برد؟

      من که با چمدان تو کاری نداشتم...

      حالا این همه غصه را

      برای آینه تعریف کنم، یا برای باد؟

      می‌بینی، ما آدمها گاهی از سایه‌ی خودمان هم فرار می‌کنیم

      گاهی...

      بگذریم... برای تو که فرقی نمی‌کند

      من می‌مانم وُ یک تقویم بی‌رنگ بر دیوار وُ انتظار روزی که شاید

      دیگر خورشید هم درنیاید

      اصلا برای همین نیست که بعضی‌ها شب

      صندلی کهنه‌ای در حیاط پستو می‌گذارند وُ

      تا صبح ستاره می‌شمرند؟

      برای همین نیست که بعضی‌ها دم غروب

      بال پرواز پیدا می‌کنند؟

      و بعضی‌ها روزهای بارانی

      حتی دلشان هم خیس می‌شود

      نه، دلتنگی پشت‌سر نیست

      خستگی حرفهای نگفته است...

      خیال می‌کنی نمی‌دانستم که همه‌ی ما مسافریم؟

      هم‌صحبتی کفش وُ سنگفرشها،

      در عصرهای سرد وُ خلوت زمستانی

      خبرش را باد اینجا هم آورد...

      راز گلبرگهای قرمز بماند

      خودت که درد علاقه را بهتر می‌دانی...

      اشاره‌هایی هم بودند که مثل آوازِ چلچله

      میان شاخه‌های بهار تاب می‌خوردند.

      کسی میان درگاه انتظار

      لحظه‌ای برای تصمیم،

      تردیدی کوتاه...

      باور کن،

      انگار نه انگار که برای تو فرقی داشته باشد

      ولی من،

      برای همین اردیبهشت پیش‌رویت می‌نویسم

      برای همه‌ی باغهایی که هنوز غنچه‌ای دارند

      برای همه‌ی مادران چشم‌انتظار...

      صبر کن... کجا می‌روی

      دستهایت را نمی‌خواهم

      می‌دانم که باز، مثل موم آب می‌شوند.

      چشمانت را بمن بده،

      می‌خواهم دیگر خوابی نبینم...

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:45 ق.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
شعر زیبایی بود...
و غمگین..شاید خاطرات را زمانی که فراموش مس شوی باید فراموش کنی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد