منم میتونم برای تو بنویسم

متن های عاشقانه

منم میتونم برای تو بنویسم

متن های عاشقانه

در لبۀ پل صراط ابتدای سقوطی دوباره . . .

از همه چیز متنفر شده ام ؛ از زمانه که از من متنفر شده ؛ و از من که از زمانه – متنفر شده ام .

زندگی دو بخش است  : ابتدایش عذاب و انتهایش رنج و تا این دو را داری هرگز چیزهای دیگری به تو ارزانی نخواهند کرد . از ابتدا وارث بدبختی بوده ایم و با آه و حسرت ها بزرگ شده ایم . شب ها نان فحش خردهایم و روزها در مدرسۀ کج اندیشی درس خوانده ایم . بر سر سفرۀ همسایه ها آرزو خوردیم وبرای ترجمۀ کلمۀ خوشبختی کتاب جغرافی خواندیم .به شوق محبت زخمها خوردیم و مهرها ورزیدیم ؛ و ازپله های ترقی سقوط را تجربه کردیم و بس – تنها زیستیم تا بیهوده نباشیم ؛ بیهوده ماندیم که در فغان نمانیم . آب از کوزۀ شکسته خوردیم ولب بر گلایه تر نکردیم ، چراغ بی نفت به خانه بردیم ولی محتاج نرفتیم ؛ سکوت کردیم تا واژگان بیشتری درک کنیم ! اما معنای درک برای فهم ما سنگین آمد ، زمین خوردیم و پایمان شکست . به کتاب جنون نوشتیم که درد ریشۀ ما را خشکانده ؛ و بادبادکها ساختم ولی فهم آنرا هم باد با خود کند و برد .

اکنون در لبۀ بلند پرتگاه جهنم ایستاده ام ، در لبۀ پل صراط ابتدای سقوطی دوباره . . .

نظرات 3 + ارسال نظر
پسر نیمه شب یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 02:57 ب.ظ http://midnightboy.blogsky.com

سلام .
خیلی زیبا می نویسی . من از این سبک نوشتن خیلی خوشم میاد .

[ بدون نام ] یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 03:01 ب.ظ http://dj-nat.blogsky.com

سلام ُ خوب می نویسی اما نمی دونی چی می نویسی ٫‌شاید ...

آریان یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 03:37 ب.ظ

سلام
قشنگ بود هر وقت آپ کردی خبرم کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد